تا آخرین نفس که "توانی" در این تن است

تا آخرین نفس که "توانی" در این تن است
داغت امانتی است که همراه با من است
 
رفتی و داغ، دامن من را رها نکرد
یاد تو در دل من و اشکم به دامن است
 
چون شمع ذره ذره دلم آب شد ولی
در من هنوز شعله ی امید روشن است
 
جان می سپارم و دم آخر دلم خوش است
دیدار تو مقارن این جان سپردن است
 
یک سال و نیم خواهر تو مرد و زنده شد
یک سال و نیم کار دلم غصه خوردن است
 
حتی ز داغ تو دل سنگ آب می شود
دل های دشمنان تو از جنس آهن است
 
مویی که شانه بود به آن دست فاطمه
دیدم که غرق خون شده در چنگ دشمن است
 
رفتی و بین این همه نامرد و بی حیا
یک مرد هم نبود بگوید مزن زن است
27
0
موضوعوفات حضرت زینب (سلام الله علیها)
گریزمناجات ها و مصیبتهای حضرت زینب بعد از عاشورا حضرت زینب (سلام الله علیها) | عاشورا امام حسین (علیه السلام) ، کربلا و کاروان
شاعرهادی ملک پور
قالبغزل
سبک پیشنهادینامشخص
زبانفارسی
اشعار مرتبط با این شعر و مناسبت